۱۱ مطلب با موضوع «کتاب:)» ثبت شده است

خطای ستارگان بخت ما

فیلم خطای ستارگان بخت ما (the fault in our stars) فیلمی توی ژانر رمانتیک-درام از روی یه کتاب با همین اسم، به نویسندگی جان گرین هست که موضوعش درباره ی دختر هفده ساله ای به نام هیزل که مبتلا به سرطانه و توی فصل آخر زندگیشه چون درمان نمیشه و داروهاش فقط چندسال اضافه تر بهش میدن، اما با اومدن آگاستوس به گروه حمایتی بچه های سرطانی، زندگی هیزل تغییر می کنه...

نقش هیزل رو شیلین وودلی(Shailene Woodley) که توی فیلم سنت شکن هم بود، بازی میکنه و نقش آگاستوس رو انسل الگورت (Ansel Elgort) که توی فیلم بیبی درایور هم بوده، بازی میکنه. باید بگم که بازیشون فوق العاده‌س*-* و منم عاشق شیلین وودلی‌ام^^

امتیاز فیلم توی IMDB یه چیزی حدودای 7.7 هه.

درحال خوندن کتابش هستم و مطمئنم اونم خیلی قشنگه:))

چند دیالوگ از فیلم:

"بدون درد هیچ وقت نمی فهمیدیم شادی یعنی چی"

"آدم تو این دنیا واسه شکسته شدن دلش حق انتخابی نداره، اما می تونه انتخاب کنه که کی دلشو بشکنه"

"اگه رنگین کمان رو می‌خوای، باید بارش باران رو تحمل کنی"

"دنیا کارخانه برآورده کردن آرزوها نیست"

  • ۱۵ پسندیدم
  • نظرات [ ۲۰ ]
    • شی‍ ‍فته
    • شنبه ۲۵ مرداد ۹۹

    ناطور دشت

    خیلی شنیده بودم که قشنگه برا همین خریدمش. 

    کتاب در واقع همه ی ذهنیات یه پسر نوجوون رو داره، تمام چیزی که درمورد همه چی فکر میکنه..  من روی مودش بودم، برا همین خیلی منو گرفت و دوستش داشتم و همش می دیدم مثل منه فکراش چقد... اگه توی سن 13 تا 17 باشین، همش همذات پنداری می کنین، اگه بزرگ تر باشین، حقیقتا نمی دونم درمورد کتاب چی فکر می کنین، اگه از سیزده سنتون کمتره، بذارین بزرگ تر شین که از خوندنش لذت ببرین:)

    چندتا بریده از کتاب:

    ” همهٔ ابلهان زمانی‌که آن‌ها را ابله صدا می‌زنی، ناراحت می‌شوند. “

    ” همیشه آدم مجبور است از دیدن کسی که اصلاً خوشحال نشده، به دروغ بگوید خوشحال شدم. “

    ” وقتی آدم زنده نیست گل به چه دردش می‌خورد؟ “

    ” ولی من هنوزم اونو دوسش دارم. یعنی به‌نظرت نمی‌تونم دوسش داشته باشم؟ یعنی وقتی کسی مرد، دیگه نباید دوسش داشت؟ مخصوصاً اگه کسی که مرده هزار برابر بهتر از زنده‌هایی که در اطرافت هستند، باشه؟ “

  • ۱۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۲۲ ]
    • شی‍ ‍فته
    • سه شنبه ۲۱ مرداد ۹۹

    پنج قدم فاصله

    کتاب فوق العاده قشنگیه *اشک*

    درباره‌ی یه دختر به اسم استلاست که یه بیماری به اسم فیبروز کیستیک داره و هر چند وقت یه بار برای اینکه ریه‌ش عفونت نکنه میره بیمارستان، از اون طرف یه پسر دیگه به اسم ویل تازه به اون بیمارستان اومده و اون علاوه بر فیبروز یه بیماری دیگه هم داره. بیمارای فیبروز باید از هم دیگه همیشه شش قدم فاصله داشته باشند، چون اگه بیش از حد به هم نزدیک بشن ممکنه بمیرن...

    تیکه هایی از کتاب:

    "اگر قرار باشد بمیرم، می خواهم واقعا زندگی کنم."

    "اگر امسال چیزی به من آموخته باشد، آن چیز این است که اندوه می تواند فرد را نابود کند."

    یه داستان عاشقانه فوق العاده‌ست:))

    و بله فیلم هم داره:))

    هم فیلم و هم کتاب هر دو خیلی زیبان :))

  • ۹ پسندیدم
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • شی‍ ‍فته
    • سه شنبه ۳۱ تیر ۹۹

    یکی از ما دروغ می گوید!

    یکی از ما دروغ میگوید ترجمه فائزه ابراهیمی

    این کتاب خیلی جذاب بود. البته من یه جاهایی شخصیتارو قاطی می کردمXD ولی جالب بود. موضوعش اینجوریه که توی یه دبیرستان یکی از بچه ها میمیره و چهار نفر پیش اون بودن، الان می خوان بفهمن کی باعث کشته شدن اون پسره شده. ژانرش جناییه و جالبه.

    این عکسی که بالا گذاشتم، نمونه ی پر سانسور کتابه:| و پایینیه سانسور نداره، شایدم داره ولی خیلی کمه. من اول اون بالایی رو می خوندم چون ترجمه ش روون تر بود، بعد هرجا رو نمی فهمیدم چی شد توی کتاب پایینیه نگاه میکردم. خیلی اذیت شدم واقعا:/ دیگه از یه جایی به بعد که دیدم توی ترجمه بالایی نوشته بود: او چیزی گفت که درست نشنیدم. و توی ترجمه پایینی، دو ساعت طرف حرف زده بود، کلی همه اظهار نظر کرده بودن و اتفاقا طرف شنیده بود، دیگه از اونجاش، کتاب پایینی رو خوندم.

    یکی از ما دروغ می گه ترجمه هما شهرام بخت

    چند تیکه از کتاب:

    ” تغییرات سریع طرز فکر مردم خنده‌دار است. “

    ” «حتماً، حتماً. عجله‌ای نیست، فشاری نیست. تصمیم با خودته کوپر.»
    مردم همیشه همین را می‌گویند اما منظورشان این نیست.“

    ” اما وقتی دروغی را مدام تکرار کنی، به واقعیت تبدیل می‌شود و من این را درک می‌کنم. من هم همین کار را کردم. “

    ” گاهی اوقات خیلی سخت می‌شود به‌خاطر آورد که شنیدن خبر خوب چه احساسی دارد. “

  • ۸ پسندیدم
  • نظرات [ ۵ ]
    • شی‍ ‍فته
    • دوشنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۹

    سیزده دلیل برای این که...

    کتاب پر از سانسور بود، خیلی جاها باید حدس میزدین که چه اتفاقی افتاده:/ ولی در کل خوب بود. تیکه های قشنگی هم داشت. البته فضای داستان خیلی تاریک بود، خیلی زیاد. موضوع درباره دختریه که خودکشی کرده و قبل از خودکشی، صداشو توی سیزده تا نوار ضبط کرده و توی هرکدوم درباره ی کسی که یکی از دلایل خودکشی ش بوده، حرف زده. این نوار ها دست اوناییه که دلیل خودکشیش بودن. فکر می کنم فیلمش رو خیلی هاتون دیده باشین، شایدم نه، به هر حال من که کامل فیلمشو ندیدم فقط چندتا قسمت از فصل اولش رو دیدم. نمی دونم چجوری فیلمش سه فصله ولی کتابش سیصد صفحه:/

    در واقع کتاب به این اشاره داره که رفتارهایی که ما نسبت به دیگران انجام  میدیم و راحت از کنارشون رد میشیم، ممکنه تاثیرش روی دیگران خیلی زیاد باشه، همین طور کارهایی که می تونیم برای دیگران انجام بدیم و نمیدیم...
    یه چیزی که ممکنه بگین اینه که این دلایل اصلا برای خودکشی کافی نیست. اما شما باید اینو درنظر بگیرین که هانا بیکر(شخصیت اصلی کتاب) نوجوونه، تو دوره نوجوونی هر اتفاق کوچیک و ساده ای با روح و روان آدم بازی می کنه...
     
    چند تیکه از کتاب:
    ” گمون کنم مسئله دقیقاً همینه. هیچ‌کی دقیقاً نمی‌دونه چه تأثیری رو زندگی بقیه داره. خیلی وقت‌ها اصلاً خبر نداریم. فقط مثل همیشه رفتار می‌کنیم. “
     
    ” این‌که دیگران چه فکری درباره‌ی من می‌کنن از کنترل من خارجه. “
     
    ” متأسفانه، آدم نمی‌تونه دست به انتخاب بزنه و دقیقاً یه نقطه رو نشونه بگیره. وقتی با زندگی آدم‌ها بازی می‌کنین، با کل زندگی‌ش بازی کردین. “
     
    ” «کلی، لازم نیست همه‌ش مراقبم باشی.»
    ولی من مراقبت بودم، هانا. خودم می‌خواستم. می‌تونستم کمکت کنم، ولی هر بار که جلو می‌اومدم، پسم می‌زدی.
    صدای هانا رو می‌شنوم که باز می‌گه: «پس چرا بیش‌تر سعی نکردی؟» “
  • ۷ پسندیدم
  • نظرات [ ۶ ]
    • شی‍ ‍فته
    • سه شنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۹

    ناهمتا

    سه گانه ناهمتا، یه اثر فانتزی خیلی شیک و تمیز و کلا خیلی قشنگه*-* من که عاشقش شدم. در مورد یه دختریه که توی شهری زندگی می کنه که به پنج قسمت تقسیم شده: رفاقت، هوشیاری، دلیری، فداکاری و رک گویی. خودش توی فداکاری زندگی میکنه ولی امروز، روز مراسم انتخابه، باید از بین این بخش ها یکیش رو انتخاب کنه، مثلا اگه توی فداکاری بمونه باید همیشه خودشو نادیده بگیره و به همه کمک کنه و از خودش بگذره. ولی اگه بخش های دیگه رو انتخاب کنه از خانوادش دور میشه . اما اون توی خودش روحیه فداکاری رو نمیبینه و نمی تونه خودشو ندید بگیره...

     

    چند تیکه از کتاب اول (سنت شکن):

    ” داشتن جثه‌ی عضلانی که از فرمان درست مغز بی‌بهره است به هیچ دردی نمی‌خورد. “

    ” ما به شجاعت‌های معمول احترام می‌گذاریم؛ شجاعتی که کسی را وا می‌دارد تا به‌خاطر کس دیگری قد علم کند. فکر زیباییست. “

    ” بهانه‌ها همیشه دستاویزی هستند که هر عمل اشتباهی را می‌توان با آن توجیه کرد “

     

    چند تیکه از کتاب دوم (شورشی):

    ” آدم‌‌ها از لایه‌‌های عمیق راز بوجود آمده‌اند. گاهی تصور می‌‌کنی آن‌ها را می‌‌شناسی و درکشان می‌‌کنی اما انگیزه‌‌ها و هدف‌هایشان فقط در قلبشان خانه دارد و از چشم تو پنهان است. هیچوقت نمی‌توانی آن‌ها را بشناسی اما گاهی تصمیم می‌‌گیری به آن‌ها اعتماد کنی. “

    ” مهم نیست مسیر راه چقدر ناهموار باشد چون هر طور شده من باید به حرکتم ادامه بدهم. “

    ” یکبار جایی خوانده بودم علم نتوانسته تا حالا گریه کردن را توصیف کند. از لحاظ علمی اشک قرار است چشم را تر نگه دارد اما هنوز کسی نمی‌داند چرا وقتی احساساتی می‌‌شویم غده‌‌های اشکی اشک بیشتری تولید می‌‌کنند.

    من فکر می‌‌کنم وقتی گریه می‌‌کنیم احساسات غیرانسانی‌مان تخلیه می‌‌شود بدون اینکه انسانیتمان تحت‌تاثیر قرار بگیرد. “

     

    چند تیکه از کتاب سوم (هم پیمان):

    ” این دنیایی است که ما خوب می‌‌شناسیم؛ فقط حاکم ظالمی‌ جایش را به حاکم ظالم دیگری داده است. “

    ” «گفت همه‌ی آدمها یه هیولا توی وجودشون دارن و اگه می‌خوایم کسی رو دوست داشته باشیم اول باید بپذیریم که ما هم اون هیولا رو توی وجودمون داریم. اونوقت اگه اون آدم اشتباهی بکنه می‌‌تونیم ببخشیمش.» “

    ” کریستینا می‌‌گوید: «گاهی زندگی خیلی عذاب‌آور می‌شه ولی می‌دونی من بخاطر چی طاقت می‌ارم و ادامه می‌دم؟»

    ابروهایم را بالا می‌‌برم.
    او هم به تقلید از من ابروهایش را بالا می‌‌برد. «بخاطر لحظاتی که عذاب‌آور نیست. تنها راه ادامه دادن اینه که وقتی لحظات خوب نزدیکت هستند اونا رو بقاپی.» “

    ” «باور حقیقت همیشه به معنای بهترشدن زندگی نیست. ما حقایق رو باور می‌کنیم چون حقیقت حقیقته.» “

    + از این کتاب فیلم هم ساختن البته من هنوز ندیدمش ولی بهتون پیشنهاد میکنم که اول کتابو بخونین(=

    ++ بچه ها راستی الان متوجه شدم که این کتاب، محبوب ترین کتاب از نظر گودریدز توی سال 2011 بوده و چندتا جایزه هم گرفته*-*

    +++ ممنونم nobody جون از پیشنهادت بابت خوندن این کتاب:))

    ++++ طاقچه برای اشتراک سه ماهش تخفیف گذاشته اگه خواستین یه سر بزنین، این کتابهارو هم داره^^ 

    بعدا نوشت: فیلمش داستان کتابو کلا تغییر داده، قسمت سومشو که اصلا کوبیده از نو ساخته:/// خلاصه که شما فیلم و کتابو دوتا چیز جدا از هم درنظر بگیرین:/

  • ۶ پسندیدم
  • نظرات [ ۷ ]
    • شی‍ ‍فته
    • جمعه ۵ ارديبهشت ۹۹

    من پیش از تو

    داستان در مورد دختری از خانواده ی معمولی و کم درآمده، که شغلش رو از دست میده و دنبال یه شغل خوب می گرده، بعد می بینه که به یه پرستار برای یه فرد معلول ثروتمند احتیاج دارند و... قشنگه، به نظرم فقط یه داستان عشقی نیست، بلکه توش معنای زندگی هم مورد بحثه، این که ما داریم چه راهی رو میریم و چرا همش درجا می زنیم؟ چندتا تیکه از کتاب:

      ” نمی‌دانستم که موسیقی می‌تواند چیزهایی را در درون انسان باز کند و انسان را به جایی ببرد که حتی آهنگسازش هم تصورش را نمی‌کرده است. “

      ” «مطمئنی چیزی نمی‌خواهی برایت بیاورم عزیزم؟» مامان در کنارم با یک فنجان چای ایستاده بود. هیچ‌چیزی در خانهٔ ما نبود که نشود با یک لیوان چای حل‌وفصلش کرد. “

      ” یک دوست اگر در خودش عشق داشته باشد هنوز هم می‌تواند حس کند که می‌تواند راهش را ادامه دهد. ولی بدون عشق، ممکن است هزاران بار غرق شود. “

    +دومین کتابی که از جوجو مویز خوندم(=

    ++ آهان راستی یه چیزی که درمورد این کتاب و کتاب "دختری که رهایش کردی" یادم رفته بود بگم؛ توی داستان یه جاهایی راوی عوض میشه البته توی من پیش از تو خیلی این اتفاق نمیفته فقط چندبار که بتونیم درک درستی از شخصیت ها داشته باشیم اما توی کتاب دختری که رهایش کردی: بخش اولش کاملا یک راوی داشت ولی توی بخش دوم یه جاهاییش انقدر راوی رو عوض می کرد که اعصاب آدم خورد می شد:/ اینم گفتم که گفته باشم:)

  • ۵ پسندیدم
  • نظرات [ ۱۱ ]
    • شی‍ ‍فته
    • چهارشنبه ۲۷ فروردين ۹۹

    پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید

    این داستان از مرگ شخصیت اصلی داستان شروع میشه، البته که مرگ خودش یه آغازه، آغاز یه زندگی جدید... با خوندن این کتاب ممکنه نظرتون در مورد زندگی پس از مرگ تغییر کنه. کتاب خوبی بود البته اونقدر برای من کشش زیاد نبود که زود تموم بشه ولی زیبا بود. =) چندتا تیکه از کتاب:

      ” ما آدم‌ها مثل آهن‌ربا هستیم. همان طور که یکدیگر را جذب می‌کنیم، دفع هم می‌کنیم: با حرف‌هایی که می‌زنیم و کارهایی که می‌کنیم. “

      ” عشق از دست رفته می‌تواند عشقی خاموش باشد. عشق همان عشق است، تنها شکل آن عوض می‌شود، همین. تو با جسم معشوقت تماسی نداری. نمی‌توانی به موهایش دست بکشی، لبخندش را دیگر نمی‌بینی، با او غذا نمی‌خوری و با او نمی‌رقصی. اما، وقتی آن حس کم می‌شود، حس دیگری قوی می‌شود. یاد و خاطرهٔ معشوق. خاطرهٔ او همراه توست. با آن زندگی خواهی کرد. نگهش می‌داری و حتی با آن می‌رقصی.

    زندگی پایانی دارد، اما عشق هرگز». “

      ” از دوردست صدای غرش هواپیمایی بلند شد و ادی را بسیار مأیوس کرد. این عذاب درونی هر اسیری است، فاصلهٔ کوتاه میان اسارت و آزادی “

    +کتاب "نفر بعدی که در بهشت ملاقات می کنید" دنباله این رمان محسوب میشه.

    ++راستی نویسنده کتاب میچ آلبومه. من سه شنبه ها با موری رو بیشتر دوست داشتم.

    +++راستشو بگم خیلی کتابش منو نگرفت

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۳ ]
    • شی‍ ‍فته
    • شنبه ۲۳ فروردين ۹۹

    گریزی به سوی کتاب=)

    مرسی از دعوتت هلن جون:))) 

    خب بریم سراغ چالش:

    سه شنبه ها با موری - میچ آلبوم

    این کتاب در واقع داستانش واقعیه . توش هم درباره ی موضوعاتی مثل عشق، خانواده، مرگ و خیلی چیزای دیگه صحبت شده. داستان درباره یه مردیه که توی دوران دانشجویی خیلی آرزو ها داشته ولی الان اصلا به اون آرزوها حتی نزدیک هم نیست و توی شغلش غرق شده. خیلی پیشنهاد میشه:)

    مغازه خودکشی - ژان تولی

    این کتاب یه کمدی سیاهه. داستان توی شهری اتفاق میفته که توش خودکشی و افسردگی چیزهایی عادی و شادی و امید خیلی غیر عادیه. همه افسرده ان به جز یه پسری به اسم آلن که همه چیو با زاویه خوش بینانه می بینه توی یه تیکه از کتاب که مامان پسره داره ازش شکایت میکنه میگه: "اگه یه هواپیما با سیصد تا مسافر سقوط کنه و دویست و نود و هفت نفرشون بمیرن، آلن میگه: اوه مامان دنیا خیلی شگفت انگیزه؛ سه نفر از آسمون افتادن پایین و زنده موندن"

    هر اسمی هم نماد یه شخصیت معروفه که خودکشی کرده مثلا آلن نماد آلن تورینگ مخترع کامپیوتره که خودکشی کرده (درموردش یه فیلم هم ساختن که اسمش متاسفانه یادم نیست) 

    با این که در طول کتاب داستانش جذاب بود ولی آخرشو خیلی دوس نداشتم انگار که کل کتابو با آخرش نابود کرد. 

    کاش کسی جایی منتظرم باشد - آنا گاوالدا

    این اولین کتاب آنا گاوالدا هست که من فکر می کردم یه جور دیگس ولی وقتی خوندم فهمیدم یه سری داستان های جدا از هم توش هست. داستاناش قشنگ بودنا ولی انگار وسطش رها شده بودن و اون قدر برام جالب نبود راستش. البته یه سری تیکه های جالب داشت:

    "من شبیه شخصیت‌های فیلم‌های کمدی هستم: دختری نشسته روی نیمکت با اعلانی روی گردنش به مضمونِ من عشق میخواهم و اشک هایی که چون دو رود از هر گوشه چشمش جاری می‌شود."

    کتاب گریز دلپذیر آنا گاوالدا به نظرم قشنگ تر بودش:)

    هنر ظریف بی خیالی - مارک منسون

    من کتابای روانشناسی و خود شناسی و درس زندگی نمی خونم معمولا چون وسطاش حوصله م سر میره ولی این کتابه خیلی قلمش روون و خودمونی بود و اصلا خسته کننده نبود بلکه خیلی جذاب و جالب بود. البته وقتی کتاب اصلیشو ببینید می فهمید که بیش از حد کتاب روونو خودمونیه و حتی اسمشم یه چیز ناجوریه و وقتی این و فهمیدم چشمام گرد شد چون یه ترجمه بدون سانسورشو دیدم که به معنای واقعی پرام ریخت:| ولی خیلی کتاب خوبیه بخونیدش حتما:) (البته من منظورم نسخه سانسور شدس اگه بدون سانسورشو خوندین به من مربوط نیس) 

    نسکافه با عطر کاهگل - م.آرام

    نمیدونم شاید کتاب خوبی بود ولی اصلا سلیقه من این داستانای آبکی فراموشی و خاطرات بچگیو این چیزا نیست. داستانش درباره مرد پولداریه که وقتی بچه بوده تصادف می کنه و همه چی یادش میره و یه خانواده ی پول دار به فرزند خوندگی قبولش میکنن اونم هی دنبال خاطرات بچگیشه. این کتاب هدیه بود و شاید اگه هدیه نبود من هیچ وقت نمی خوندمش. اصلا پیشنهاد نمی کنم.

    داستان زندگی من - چارلی چاپلین

    این کتاب درباره زندگی چارلی چاپلین از دوره کودکی تا بزرگسالیه و به قلم خود چارلی چاپلین نوشته شده، البته آخراش رو دیگه خود چارلی چاپلین ننوشته و توسط یه نفر دیگه نوشته شده. اونی که من خوندم مال نشر مصدق بود و خیلی خشک ترجمه شده بود جوری که انگار متن هیچ احساسی نداره، داستان زندگی چارلی چاپلین واقعا جذابه ولی نه با این ترجمه مزخرف. اگه خواستین بخونین حتما از یه انتشارات دیگه بخرین( توی نمایشگاه کتاب، انتشارات مصدق روی تمام کتاباش 50 درصد تخفیف گذاشته بود من یهو چشمم خورد به این کتاب و خریدمش ) 

    درون آب - پائولا هاوکینز

    داستان جناییه. در مورد یه زنیه که توی آب غرق شده و درست مشخص نیست که اون خودکشی کرده یا یکی هولش داده توی آب. خیلی جذابه. پیشنهاد خیلی ویژه=) راستی این کتاب هیجان انگیز ترین و پر فروش ترین کتاب سال 2017 هست.

    دعوت میکنم از ماجده، یگانه، نیکا، Ghazal Ahs، یاسمن مجیدی، ح جیمی، ریحون و n̈äs̈ẗr̈n̈ و هرکس دیگه ای که این پست رو می خونه توی این چالش شرکت کنه:) 

    +راستی این کتابا بخشی از کتابهایی که پارسال خوندم...(=

    ++بچه ها یه کیکی چیزی پیشنهاد بدین درست کنم*-* آقا شیرینی هم بگین:))

  • ۴ پسندیدم
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • شی‍ ‍فته
    • جمعه ۲۲ فروردين ۹۹

    پیش از آن که بمیرم

    Before i fall

    دومین کتابی که توی طاقچه خوندم. در مورد دختری بود که توی یه روز گیر کرده، اولش فکر کردم که خیلی مسخره است ولی خیلی جالب بود و من واقعا دوسش داشتم. اگه فرصت کردین حتما بخونینش. اینم چندتا از تیکه از کتاب:

      ” چقدر آدم‌ها عجیبن. می‌تونین هر روز اونا رو ببینین می‌تونین فکر کنین اونا رو می‌شناسین و بعد متوجه می‌شین که اصلاً شناختی ازشون ندارین. “

      ” یکی از چیزایی که اون‌روز صبح یاد گرفتم این بود: اگه از خطی عبور کنین و اتفاقی نیفته، اون خط معناشو از دست می‌ده. مثل اون معما در مورد یه درخت قدیمی که توی یه جنگل زمین می‌افته و این‌که اگه کسی نباشه که این صدا رو بشنوه، باز هم صدایی تولید کرده؟ “

      ” یه لحظات خاصی تا ابد طول می‌کشن. حتا بعد از این‌که تموم می‌شن ادامه دارن، حتا بعد از این‌که مُردین و دفن شدین، اون لحظات هنوز دووم می‌آرن، رو به عقب و جلو، به‌سمت بی‌نهایت. اونا هم‌زمان همه‌چیز و همه‌جا هستن.

    اونا معنابخشن. “

     

    از روی این کتاب فیلم هم ساختن و فیلمش هم واقعا زیبا و فوق العاده س:))

  • ۹ پسندیدم
  • نظرات [ ۶ ]
    • شی‍ ‍فته
    • دوشنبه ۱۸ فروردين ۹۹
    موضوعات